www.iiiWe.com » گذر عمر

 صفحه شخصی روح اله حیدری   
 
نام و نام خانوادگی: روح اله حیدری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی برق
شغل:  دانشجو
تاریخ عضویت:  1390/02/14
 روزنوشت ها    
 

 گذر عمر بخش عمومی

11

طی شد این عمر، تو دانی به چه سان

پوچ و بس تند، چنان باد دَمان

همه تقصیر من است، این که خودم میدانم

که نکردم فکری

که تامل ننمودم، روزی

ساعتی یا آنی

که چه سان میگذرد عمر گران؟

کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند: کنون تا بچه ست، بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش، فرصت خندیدن نیست

بایدش نالیدن

من نپرسیدم هیچ

که پس از این ز چه رو

نتوان خندیدن

هیچکس نیز نگفت: زندگی چیست؟ چرا می آئیم؟

بعد از این چند صباح، به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟

من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت

نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن باز نفهمیدم من، که چه سان عمر گذشت؟

لیک گفتند همه:

که جوان است هنوز، بگذارید جوانی بکند، بهره از عمر بَرَد، کام رانی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این نیز، بر او عمری هست

یک نفر بانگ برآورد که او

از هم اکنون باید فکر آینده کند

دیگری آوا داد: که چو فردا بشود، فکر فردا بکند

سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش، همچنین فردایش

با همه این احوال

من نپرسیدم هیچ

به چه سان دی بُگذشت؟

آن همه قدرت و نیروی عظیم، به چه ره مصرف گشت؟

نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دَمی

عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی

چه توانی که ز کف دادم مُفت

من نفهمدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

قدرت عهد شباب، میتوانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی، هیهات

آن کسانیکه نمیدانستند زندگی یعنی چه؟

رهنمایم بودند

عمرشان طی شد

بیهوده و بی ارزش و کار

و مرا میگفتند که چو آنان باشم

که چو آنان دائم، فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش

فکر ثروت باشم

فکر یک زندگی بی جنجال

فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت:

زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

و صد افسوس که چون عمر گذشت، معنی اش فهمیدم

حال میپندارم، هدف از زیستن این است رفیق

من شدم خلق که با عزمی جزم، پای از بند هواها گُسَلَم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده

فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و علم

در ره کشف حقایق کوشم

زره جنگ، برای بد و ناحق پوشم

ره حق پویم و حق جویم و بس حق گویم

آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم

شمع راه دگران گردم و با شعله خویش

ره نمایم به همه، گرچه سرا پا سوزم

من شدم خلق که مُثمِر باشم

نه چنین زائد و بی جوش و خروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم

شعر از شاعر معاصر " نسرین صاحب "

چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:58  
 نظرات    
 
سید محمد امین جاور 23:06 چهارشنبه 4 خرداد 1390
8
 سید محمد امین جاور
زندگی فرست بس کوتاهی است
تابدانیم که مرگ آخرین نقطه پرواز پرستوها نیست...

(سهراب سپهری)
زینب محمدخانی 07:16 پنجشنبه 5 خرداد 1390
5
 زینب محمدخانی
خیلی زیبا و آموزنده بود . ممنون
سید علی رضوی خسروشاهی 10:18 پنجشنبه 5 خرداد 1390
3
 سید علی  رضوی خسروشاهی
مرحبا:موفق باشی
سایه ذاکری 12:53 پنجشنبه 5 خرداد 1390
6
 سایه ذاکری
یاد دوران دبیرستان افتادم.ممنون
مهدی نجارنیا 14:37 پنجشنبه 5 خرداد 1390
8
 مهدی نجارنیا
مرحبا افرین بر شما که حق مطلب را ادا کردی پیروز و سربلند باشی
مژگان فدایی 18:46 پنجشنبه 5 خرداد 1390
4
 مژگان  فدایی
بسیااااار زیباوتـأمل برانگیزبود
ممنون